دیشب از ساعت 12 که خوابیدم تا همین الان که ساعت 10 باشه یککککک ریز داشتم خواب میدیدم و گریه میکردم و عصبانی بودم :|
خداروشکر این عروسیه کذایی تموم شد ! کلا سیستم خواب و تفکر منو بهم زده ://////
دیشب از ساعت 12 که خوابیدم تا همین الان که ساعت 10 باشه یککککک ریز داشتم خواب میدیدم و گریه میکردم و عصبانی بودم :|
خداروشکر این عروسیه کذایی تموم شد ! کلا سیستم خواب و تفکر منو بهم زده ://////
20 سالمه ولی هنوز خیلی کارا هستن که تجربشون نکردم
این چند روزه عزممو جزم کرده بودم که یکاری و تجربه کنم ولی باز جرعتشو نداشتم
الان که فک میکنم میبینم خوب شد ! دو روز دیگه هم ک بگذره مطمئنم خودمو تحسین میکنم که انجام ندادم !
همین چند دقیقه پیش از صدای جیغ و دست و موزیک داشتم کر میشدم
در عرض چند لحظه رسیدم به یه سکووووووت با هوای دلگیر :|
# همه چی تو لحظه اتفاق میفته !
امشب خوش نگذشت -_- بخاطر اینکه تو ذهنم با خودم درگیر بودم
فقط امروز و دیشب و هفته ی پیش فکرم رها بود !
خوشحالم که فردا میرم گرگان وگرنه اگه اینجا میموندم قطعا دپرس و عصبی میشدم :))
تا الان از هیچچچچ عروسی یی به اندازه ی عروسیه پسر داییم لذت نبردم
نهایت استفاده رو کردم و شاد بودم برا خودم بدون اینکه نظر کسی برام مهم باشه ^^ عای فاینلی دید ذت
+ اتفاق بزرگی قراره رخ بده که نیاز به فکر کردن زیاد داره و من فوق العاده ضعیف تو این کار -_- عای نید سام مشورت
+ یک ذره جرعتم بد نیس ناموسا ، انقد بزدل نباشیم !
ایــنایی رو که بخاطر چش تو هم چشمی و پـز دادن ازدواج میکنن
خدا شفا بـده !
یـه عمر زندگیــه دوست عزیـز و زندگیـه توعه ، خوشبخـتی یا بدبخـتی ـه تو به مردم چه مربوط
بخاطر خودت ازدواج کن !
Gul Rengi by Mustafa ceceli is playing ...
این پست دوست عزیز رو دیدن فرمایید ^^ کلیک
تو این سه ماهی که کلـــا بیکار بودم تو کوچمون پشـه پر نمیــزد
الان که دیگه پاییز شده و ملت میرن سر کار و مدرسه و دانشگاه و این ور اون ور ، باید کلی کارگر می ریــخت تو کوچه برا آسفالت کردنش !؟
بگذریـم که امروز کلـی قرار داشتم و مهمونی دعوت بودم و باید به عموم که از شیراز اومده سر میزدم !
شروع کلاس هامون از 28 شهریـور بود
من واقعا در جریــان نبودم دانشجو جماعت از همون روز اول پــا میشن میرن سر کلاسا :/ ما مدرسه بودیم یـه هفته بعد میرفــتـیم حداقل
یـا شایـدم دانشگا دیگه پـر شده از بچه سوسولــا !!
باورم نمیشه دیگـه حق غیبت برا درس دینامیک ندارم :| مرسی از هم کلاسی های عزیــزم واقعا :/
# در طول همه ی سال تحصلی ـام دوشنبـه روز درسـای سخـت بوده ، امسالم همینطور !
الی خطاب به یه بچه : چرا بی اجازه کفشمو پوشیدی ؟
بچه: بی اجازه خودتی
الان که به این سن رسیدم و یسری اتفاقایی که برا هر دختری تو این سن میفته برا منم داره میفته میفهمم که چقد اعصاب خوردی زیاد داره
واکنشایی که در مقابل تصمیمت نشون میدن و اصرارشون برای تجدید نظرت واقعا اعصاب خورد کنه
از ایزد منان تقاضا دارم هرچه سریع تر این عروسی به خوبی و خوشی تموم شه !
اتاق من دوتا پنجره یکی رو به حیاط و اون یکیم روبه حیاط پشتی داره
هوا خنکه و پنجره هارو باز کردم گرفتم خوابیدم
از حیاط صدای یچیزی میاد که هم ازاردهندس هم ترسناکه ، طوری که جرعت نمیکنم اصلا برم لب پنجره و نگا کنم بیرونو ، که. مبادا یچیز عجیبی ببینمو سکته کنم
مامان و بابا هم خواب بودن .. بابا که مطمئننا میگف توهم زدم ، مامان هم ازینکه بیدارش کردم دعوام میکرد
چشم وا کردم و خوشبختانه دیدم لامپ اتاق داداشم اینا روشنه
بدو بدو رفتم سمت اتاقشون و از داداش بزرگه خواستم یه نگا به بیرون بندازه یه صداهایی میشنوم
اونم رفت ، صدا قطع شد ، ترسیدم فقط من شنیده باشمش و فک کنه زده ب سرم ، بعدش دیدم داره میره حیاط پشتی و ازم میخواد که لامپ اونجارو روشن کنم ، باز ترس ورم داشت که مبادا داداشم و ورداره ببره یا جن زده شه >_<
بعد هیچی نبود اومد اون ور پنجره ی اتاقم ، منم سرمو چسبونده بودم به شیشه ی پنجره که مثلا حواسم به داداشم باشه اتفاقی نیفته براش :| بعد یهو صداش اومد >_< و متوجه شدیم که ازون پرنده مهاجراست (مرغابی بود فک کنم) گیر کرده بود تو حیاطمون
و رفت -_-
این داستان : پنجره رو ببندین قبل خواب !
خدایا امشب همه چی بخیر بگذره
بعدن تعریف میکنم چی به چیه >_<
بعدن نوشت : بخیر گذشت فک کنم ! متاسفانه شخصیه نمیتونم تعریف کنم -_-
همین دوسال پیش بود که مانتو فرم سرمه ایم و که خیلی دوسش داشتم و اتو میکشیدم و با ذو قو شوق میرفتم مدرسه =)) هیچ وقتم فک نمیکردم با نبودن دبیرریاضیم اقای پهملی بتونم کنار بیام :)) که اومدم
چه دبیرا و بچه های خوبی داشتیم
روز اول بازگشایی مدارس مبارک ^_^
عاغـــــو ما جـــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــغ
مریـم (وان عاو مای بست فرندز) آموزش ابتدایی دانشگاه پردیـس امام خمینی گرگان قبول شد
فک کنم دیگه کسی گرگانی نداشتیم بقیـه جاهای دیگه قبول شدن
به همه تبــریک
بعدا نوشت : بی خود و بی جهت نظرات هم فعال شد