Holllllllllllllllllllllllllllly Shit !!
برای درس ریــاضی 2 نشستم شونصد خط اعتراض نوشتم !! زیرش جواب داده از نمرتــون کم یا حتی صفر داده میشه 
عای ام گویــنگ تو کیـــل مای سلــف 
اگه بنـــدازه نابــود میشم همینجوریشم معدلم ریـدس .. خدایـــــا !! هلــــپ 
چه چرخه ی احمقانه ایه 
شخص
شماره 1 شخص شماره 2 رو دوست داره ، اما شخص شماره 2 شخص شماره 3 رو دوست
داره ، شخص شماره 3 هم 70 درصد هرزست و شخص شماره 4 , 5 , 6 , ... رو دوست
داره ! 
پی اسه بی ربط
: فک میکنم به مرحله ای رسیدم که دیگه کینه ای از کسی به دل ندارم ^^ با
نوشتن پست 93 به این نتیجه رسیدم ، اینکه ارزش نداره این یه ذره عمری رو هم
که داریم با کینه بگذرونیم ، بیاین شاد باشیم فقط 
الان
که داشتم آرشیو وبلاگمو میخوندم متوجه شدم که 12 آذر سال 94 روز اندینگ
فرندشیپ منو یکی از بهترین دوستام بوده -__- شـِـت !! حتمن باید تو ماه
تولدم این اتفاق میفتاد؟! ولی ... درست 9 روز بعدش یعنی 21 آذر سال 94 روز
شروع دوستیه من و یکی از بهترین دوستای دیگم بوده ^^ چـقد باحال 
پی اس : خیلی دوست دارم این دوتا اهنگو shaam shaandaar و gulaabo
اگه یه روزی دوست پسرم بهم بگه که « مهری ! بیا دیگه از دنیای مجازی ـه اینترنت دوری کنیم و فقط ازطریق اس ام اس و کال باهم در ارتباط باشیم » با آغوووش باز ازین حرفش استقبال میکنم 
والا !! اینکه 24 ساعته توی نت باهمدیگه صوبت کنی خیلی بنظرم خسته کنندس و اختلافات زیادی پیش میاد 
پی اسه بی ربط : عاشـــــــــــق این سبک فیلمایی مثل shaandaar ــم ^^
مهم ترین چیزی که وقتی 19 سالم شد درک کردم اینه که زمان و عمر سریع تر از اونچه که فکر میکردیم میگذره و تنها چیزی که میمونه حسرته ، حسرت کارایی که میتونستیم انجام بدیم و ندادیم ، حسرت روزایی که الکی عصبی و غمگین بودیم و برا خودمون زهرمارش کردیم ، لحظه های شادی که میتونستیم بسازیم و نساختیم ، به آدمای بی سر و پایی که هیچی نمیفهمن اهمیت دادیم و خودمون ضربه خوردیم ، به حرف مردم اهمیت دادیم و خودمونو از خیلی چیزایی که بهشون علاقه داریم محدود کردیم
تا چشم وا کنیم 60 سالمون شده ، اون موقست که دیگه هیچ شـتی نمیتونیم بخوریم و تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که خودمون و برا رفتن به دنیای دیگه اماده کنیم
کاش هممون تا دیر نشده سریع تر جرئت انجام کارایی که خودمون دوست داریم و پیدا کنیم =))
در حال تماشای سریال «love rain / باران عشق» میباشم
چقد به رابطه ای که دختر و پسره باهم دارن حسودیم شد ! :| مخصوصا پسره که خیلی جنتلمن و هات رفتار میکنه 
# پسره : jang geun suk , دختره : yoona
و سیم کارتی که اخرین بار سال سوم راهنمایی ازش استفاده کردم =)) اولین سیم کارتی که داشتم و حتی بنام خودمم نبود (هدیه ی منصور داداشم) یادش بخیر واقعا ! اگه سیم کارتم میدونست که چقد عاشقشم و باهاش خاطره داشتم قطعا تبدیل به یه مرد جنتلمن میشد و بام ازدواج میکرد =)) جیگر زردالو ^^
پ.س : اگه به یاد قدیما گوشی nokia 9700 بخرم حتمن همین سیم و بش میزنم ^^ کیفش به همینه که هیچ کس یادش نیست اون شمارمو 
و بلخره امتحانا تموم شدن .. این 10 روز مثل صد سال بود , مگه میگذشت :/ قشنگ گذر تک تک ثانیه هارو حس میکردیم .. نشد با مهشاد و فرحناز و بقیه بچه ها خدافظی کنم , درواقه اصلا با کسی خدافظی نکردم , سوار سرویسم که شدم دیدم بچه هامون دارن روبوسی میکنن فقط منم که سریع چپیدم اومدم نشستم اینجا , پیاده شدم و باهاشون دست دادم و باز بدو بدو رفتم..ساعتای چهار هم که رسیدیم خونه و من نشستم فیلم دیدم , سرم درد گرفت دیگه نتونستم ادامه بدم .. منتظرم فردا بشه , ببینم میتونم یه گحی بخورم یا نه !
+روز به روز تنفرم نسبت به یه سری آدما داره بیشتر و بیشتر میشه , بعدش که فکر میکنم , میبینم حتی ارزش تنفرم ندارن :) آدمای احمق ارزش هیچیو ندارن !
+از امروز لحظه های شوق دیدنت برام شروع شدن ^_^ کاش بشه !
هرچی نوشیدنیه گرم و داغه دارم میریزم تو حلقم -__- ولی همچنان صدام گرفته و به حالت قبلیش برنمیگرده :/ هرکی بم زنگ میزنه سلام که میدم اول یدور تعجب میکنه بعد جواب میده D:
#شما فک کنین نوشیدنیه گرم و داغ و بعد اذان میخوردم 
موقعی که نمره ها میاد بچه ها به دو دسته تقسیم میشن , دسته ی خوشحالا و دسته ی ناراحتا .. و من امروز جزو دسته ی خوشحالا بودم ^_^ چون نمره ی معادلات دیفرانسیلمون اومده بود و برخلاف خیلی از بچه های زرنگمون که افتاده بودن یا نمرشون خیلی بد بود نمره ی من خیلی خوب شد ^^ با 17/5 پاس کردم
کاش بقیه ی نمره هامم خوب باشه -__-
دوتا دیگه بیشتر نمونده و ازونجایی ک فردا فرجم امشب قراره با فرح و مهشاد بریم بیرون ^^ هیپ هیپ هورا
دختر بچه وقتی یچی میپسنده اما نمیتونه بدستش بیاره , چند تا خوشگل ترم جلوش بزاری اونی که پسندیده نمیشه -__- چرا واقعا ؟
5 حس طبیعی وجود دارد :
1) غم(grife) : هنگامی که غم سرکوب میشود , تبدیل به افسردگی میشود. شما غم و اندوه را کنترل میکنید, افسردگی شمارو کنترل میکند
2) خشم(anger) : هنگامی که خشم سرکوب میشود , تبدیل به عصبانیت و تندخویی میشود. شماخشم را کنترل میکنید , عصبانیت شمارا کنترل میکند
3) حسرت(envy) : هنگامی که حسرت سرکوب میشود, تبدیل به حسادت میشود. شما حسرت را کنترل میکنید, حسادت شمارا کنترل میکند
4) ترس(fear) : بیانی از عشق است
5) عشق(love) : بالاترین حس ماست
راه حل مشکلات پایان بخشیدن به احساسات نیست , بلکه آغازیدن آنهاست
"تغییر" چه اتفاق جالبیه
یه آدمی در یه سنی یه شخصیتی داشته و اطرافیانش با اون شخصیتش شناختنش , حالا ممکنه این شخصیت یه عده ای رو اذیت و یه عده ای رو هم خوشحال کرده باشه
اتفاقاتی ممکنه تو زندگیه این آدم رخ بده که باعث تغییرش بشه , تغییر در رفتار , اخلاق , علایق , ادم هایی که میخواد باهاشون رفت و امد کنه , سلیقه , تیپ و غیره
و حالا این آدم رو با شخصیت جدیدش میشناسن !
یعنی باید بشناسن , هیچ شخص 30 ساله ای شبیه 10 سالگیاش نیست , هرکسی دچار تغییراتی تو زندگیش میشه , بنظرم گاهی باید به اون ادمایی که تغییر کردن یه فرصت داد .. تا خودشونو بهت ثابت کنن , اگه اشتباهی کردن برات حل یا جبران کنن , بنظر من ندادن همچین فرصتی نهایت نامردیه !
کی چهارشنبه میشه امتحانا تموم شه ما برگردیم شهرمون :/ والا پوسیدیم تو این شهر غربت (!!) گاهی با خودم میگم چقد خوب شد که حداقل گرگانم و شهرای دور دیگه نیستم .... چون واقعا هرازگاهی ادم نیاز داره با هم زبونای خودش صحبت کنه
هرچی باشه اونا از خودمونن , پیش اونا بدنیا اومدیم , قراره با همونام ازدواج کنیم و بچه هامونم بشن از همونا ^^ (منظورم از اونا و همونا ترکمناست)
#چقد خوشحالم که ترکمن بدنیا اومدم ^___^
