۲۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

391

هیچوقت نمیتونم کساییو که اولین ملاک انتخاب همسر یا دوست دختر/دوست پسرشون پوله رو درک کنم !  

یا حتی اونایی رو که برا تحت تاثیر قرار دادنه جنس مخالفشون یا هرکی با ماشینای لاکچری که بنظررر من فقط اهن قراضس عکس میزارن !

یا حتی اونایی که حس سوار ماشین شدنشون بالاتر از حسیه که وقتی با کسین که دوستش دارن 

یا حتی اونایی که پولدارن و فک میکنن هرکسی که بهشون نزدیک میشه بخاطر پولشونه 

خیلی زشت و مضحکه 

برا خودمون زندگی کنیم ، با حس های واقعی ، نه الکی و تظاهری که فقط بخوایم نشون بدیم به بقیه که ما خیلی لاکچری و خوبیم !  

  • Judy Hopps
  • شنبه ۱۳ خرداد ۹۶

390

چقد ذهنمو قبل امتحانا انقد درگیر کردم -_- شکی نیست که این ترم و قشنگ خراب میکنم ولی باس به خودم روحیه بدم و طبق گفته های کراش جان زود جا نزنم و نذارم افکار منفی جلومو بگیرن ^^ امروز و یکم غصه بخورم دیگه از فردا شروع میکنم به استادینگ :) خدایا سام هلپ !
  • Judy Hopps
  • شنبه ۱۳ خرداد ۹۶

389

اگه یروزی کراشم هم بهم علاقه مند شد ... ینی زهرا چیکار میکنه که منصرفش کنه (I wondering)
کاش خودش اووووونقد عاشق کسی که الان باهاشه بشه تا از ما بکشه بیرون D: 
Sorry for language-_-
  • Judy Hopps
  • جمعه ۱۲ خرداد ۹۶

388

موندم باید دعا کنم درخواست مهمانی دو ترم به دانشگاه شهر خودتون اوکی شه و کلی موفق و خوشال بشی یا خودخواه باشم و خدا خدا کنم درخواستتو رد کنن و همینجا بمونی ! 

#Rz

  • Judy Hopps
  • جمعه ۱۲ خرداد ۹۶

387

1396/03/11 

هیییییییییچ وقت این روز قشنگ و فراموش نمیکنم ، بی نهایت بهم خوش گذشت و از تهه تهه تهههههههه دلم خوشحال بودم چون با دوتا از بهترین افراد زندگیم وقت گذروندم ^_^ 

خدایا نمیدوووووووووووونی چقد دوستت دارم و ازت ممنونم =)) کاشششش میتونستم یه عالمه بوست کنم 💋

امیدوارم امشبم خیلی خوش بگذره چون قراره با یاسی یه کار خیلی خفنی کنیم ! قرار گذاشتیم یه لیست از کارای خفن که دوست داریم قبل از مرگمون(یا اینجوری بگم که قبل از دیر شدن) انجام بدیم تهیه کنیم و دونه دونه بریم تو کارش ^^ مثلا یکیش : کل شبو بریم رو چمنای ورزشگاه دراز بکشیم و طلوع افتاب و ببینیم ^^ خیلی پیشنهاد میکنم بهتون 👌🏻😊

  • Judy Hopps
  • جمعه ۱۲ خرداد ۹۶

386

من میتوووونم -_- میتوووونم تنهایی اینجا تا 10 روز دیگه دووم بیاررررم -_- نباید تسلیم شم ! نمیرم خونه >_< 
+ کراش آدم انقدددددد بیشعوووورر و عوووووضی و کصافطططط عاشغال نباشه :/ لعنتی خو من .... اه عیش 

  • Judy Hopps
  • چهارشنبه ۱۰ خرداد ۹۶

385

سر کلاسم 
همین الان ارائم تموم شد 
وای وقتی رفتم پاورپوینتم باز نمیشد :| اشتبا نکنین نترسیدم بیشتر خوشال شدم D: 
بعد با فلش باز شد 
حالا میخواستم شروع کنم صدام گرفته بود در نمیومد :|||| وای اون لحظه میخواستم لب تاب و بجوعم از حرررص ! بعد اون چیزایی ک حفظ کرده بودم یکم یادم رفت بیشتر از رو خوندم -_- تنها نکته ی مثبتش این بود که استرسمو کنترل کردم ، به هیییییییشکیم نگا نکردم چون مطمئن بودم اگه نگا کنم همونجا غش میکنم D: 
و در آخر مرسی از رضا که از جاش تکونم نخورد که بره بیرون :| 
سخت نبود کلا ^^ مرسی که کلی وقت گذاشتین و تو کامنتا بهم دلداری دادین =)) 
  • Judy Hopps
  • سه شنبه ۹ خرداد ۹۶

384

وای یکی از نمره میان ترمامو بشددددددت خراب کردم 

البته کلا دوتا میان ترم بیشتر نداشتم و جفتشو خراب کردم :/ 

رضا نمررررررره کامل گرفته خیلیم خوشحااااالم براش ولی من چرا انقد خنگمممممم وای متنفرم از خودم که هیچکاری نمیکنم >_< اون درسم خونده بودم ولی باز نمرم بد شده 

از وقتی دانشگاه قبول شدم همینطوووووور دارم خنگ و خنگ تر میشم 😭 ارائه ی فردارم میخوام بکشمممممم ینی اه

من نمیام نت دیگه تا بعد از امتحانات -_- 

خدافظ شما 😑✋🏻

  • Judy Hopps
  • سه شنبه ۹ خرداد ۹۶

383

اینکه لقب خشک و مغرور و بهم میدادن برام مهم نبود و باورش نمیکردم ، میگفتم نه اینجوری نیستم چون از تهه دلم نمیخواستم که اینجوری باشم ولی از بیرون یچیز دیگه نشون میداد 

تا اینکه پسر خالم بعد از اون همه سال صمیمیت و شناختی که ازم داشت بهم گفت بی احساسم ! اونم نه یکی دو بار .. صدباررر 

باعث شد کلی در موردش فک کنم و غصه بخورم و منزوی شم و تغییر کنم ! 

راهی که برا تغییر انتخاب کردم درست نبود ولی خب تا یجایی جواب داد ! کلی آدم هم بودن که کمکم کردن ، حتی مجبور شدم بعضی از همون آدما رو هم کنار بزارم ، خودخواهانه شاید بنظر برسه و ممکنه آدم بده خطاب شم ولی بنظرم به نفع دو طرف بود ! 

عای هو فیلینگز ، مثل همه ی آدما .. شاید یکم کمتر ! ولی دارم 

میریزم تو خودم بیشتر ! نشونش نمیدم ! اگه بخوام نشون بدم هم برا آدمایی میدم که خیلی دوستشون دارم 

اگه کراشم یروز بم بگه بی احساس دیگه میرم واقعنی تبدیل به ومپایر شم :/ بعدم میکشمش 

  • Judy Hopps
  • دوشنبه ۸ خرداد ۹۶

382

اولین باریه که دلم نمیخواد خرداد تموم شه و سه ماه تعطیلیمون شروع بشه 

ینی چهار تیر ما باید از هم خدافظی کنیم و هر کی بره شهر خودش ؟ -_- 

یه اخلاقی پیدا کردم که وقتی رو یکی کراش دارم ، دیگه هیشششششکی به چشمم نمیاد :))  

  • Judy Hopps
  • دوشنبه ۸ خرداد ۹۶

381

کمی رفتم تو فاز اهنگای رپ و امینم دارم گوش میدم :| خیلی خوبه 

حس میکنم رپ شخصیت آدم و هم تغییر میده ! از فردا لش کردم و لوتی حرف زدم و فش دادم تعجب نکنین D: 

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۷ خرداد ۹۶

380

من زندم 

میخواستم بالا بیارم سر کلاس :| بسکه استرس داشتم 

خداروشکر نوبت من نرسید D: 

افتاد برا سه شنبه ^^ خوب شد ! الان فمیدم باید چطور ارائه بدم و دیگه زیاد استرس ندارم 

همه ی بچه ها مثل خودم بودن .. با اینکه بعضیاشون دفعه ی اولشون نبود ^^ 

فقط خیلی بده که نوید دستشو میزاره زیر چونش و زل میزنه بت :/ همه خودشونو مشغول نشون میدن این یه نفر میشینه نگا میکنه :/ تو که سر کلاسام بزور میومدی الانم پاشو برو دیگه -_- 

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۷ خرداد ۹۶

379

اولین ارائم تو این دوسالی که دانشگاه قبول شدم قراره فردا باشه 😱 الان من مملو از استرسم -_- هر لحظه ممکنه دلو بزنم به دریا و از خیر نمره ی ارائه بگذرم 

اگه کراش گرام به قولش عمل نکنه و وقتی نوبت ارائه ی من رسید از کلاس نره بیرون احتمال سکته و مرگ مغزیه من بالای نود درصد خواهد بود -_- 

اگه زنده موندم پست بعدی رو در همین راستا آپ خواهم کرد 

اقا بای دیگه -_- 

[غش]

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۷ خرداد ۹۶

378

دیروز حوصلم سر رفته بود ! همین که به یاسی پی ام دادم بریم بیرون اونم دقیقا همون موقع پی ام داد گف بریم بیرون D: خیلی باحال بود ! هلک هلک ساعت هفت و نیم پاشدیم رفتیم نوتلا بار (دور بود و منم تا ساعت نه فقط میتونستم بیرون باشم) بازم رسیدیم و خیلیم خوش گذشت ! بهم گفت که کراش بنده رو با شخمی ترین دختر دانشگاه باهم دیده ! ناراحت شدم!چون با شناختی که از کراشم داشتم اصلا ازش انتظار همچین حرکتایی رو نداشتم ! قبلنم چندین فقره ازین حرفا بهم زده شده بود!  ساعتای نه که برگشتیم رسیدیم به کوچمون یه اقایی جلومون و گرفت و سلام داد و پرسید شما از بچه های این پانسیونین؟ فک کردم ممکنه بابای یکی از دخترای خوابگاه باشه واسه همین جواب سلامشو دادم و گفتم بله بفرمایید 

میگه : چون نزدیک پانسیون شدین الان جلوی مانتوتو بستی؟ من از بسیج دانشگام :||| 

من : نه :| معمولا نزدیک خوابگا میشم باز میکنم الان ولی همینطوری بستم ! 

آقاهه : بنظرت الان این مانتو مناسبه؟ جلو باز ؟ 

من : الان بنظرتون جلوش بازه؟؟؟ 

اقاهه رو به باسمن و اشاره به یقه من : بنظرت مانتو ایشون باز نیست؟ 

یاسمن خیلی جدی و عصبانی : نهههه :/ چه مشکلی داره ؟ تازه هر پنج دقیقه یبارم هی داشت جلوشو میبست 

بدنشم که معلوم نیست !!! 

من بعد از نگاه کردن به یقم : نمیبینین از زیرش لباس دارم؟؟؟ 

یاسمن با عصبانیت همینطوووووور داشت حرف میزد D: 

اقاهه به یاسمن : شما چند لحظه برو اون ور تر من به ایشون تذکر بدم 

بعد ازینکه من یاسمن و اروم کردم و فرستادمش بره یکم جلوتر 

اقاهه : اونجا قهوه خونس ممکنه پسرا بهتون تیکه بندازن 

من : من تو عمرم اون سمتی نرفتم هنوز :// 

اقاهه : به هر حال 

من : باشه من معذرت میخوام 

اقاهه : بفرمایین 

و منتظر موند ما بریم داخل :|||||| 


اصلا فکرشو نمیکردم جلو خوابگامون ازین آدما گذاشته باشن D: 

پی.اس : معلوم شد که ما در مورد کراشم زود قضاوت کردیم :)) انی وی .. دازنت متر 

  • Judy Hopps
  • پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶
آخرین مطالب