59

امروز روز بشدت پرکاری داشتم 

از ساعت 10 صبح شروع شده بود تا همین الان .. بشدت هم خسته شدم 

ولی واقعا عالی بود .. حس خوبی داشت و تازه متوجه شدم کارم چقد میتونه خوب باشه ^_^ عاشقش شدم و متوجه شدم که چطوری باید سخت تلاش کنم تا به هدفایی که در نظر گرفتم برسم ^_^ 

خدایی خیلی حس خوبیه ^_^ یه عالمه انرژی برای رسیدن به هدفا 

امروز متوجه شدم که باید به بقیه هم کمک کنم , اگه قرار باشه به بالا برسم کمک کنم بقیه هم استفاده کنن تلاش کنن اونا هم همراه بامن خودشونو بکشن بالا 

از این به بعد با این نگرش باید ادامه بدم ^_^ 

وای خیلی عالی بود ... فقط برای گرفتن یه تصمیم دچار تردید شدم که برم یا بمونم -__- میخواستم برم باباهم اوکی داده بود گفته بود هرطور خودت دوست داری ... اما الان (همین الان) گفت که بمون .. دوست دارم بدونم اینو بخاطر من گفت یا خواسته ی خودشه .. برا این گفت چون واقعا دلش نمیخواد من برم یا اینکه فک میکنه من از روی اجبار تصمیم به رفتن گرفتم 

خودمم نمیدونم چیکار کنم -__- 

اگه شخصی که بهش کراش دارم یه نشونه ی خوب از خودش نشون بده قطعن میمونم , در غیر این صورت هیچ علاقه ای ندارم اینجا باشم -__- 

 

58

منم دلم میخواد نقل مکان کنم به blog.irحتی برا اینکه این ادرسمو کسی ندزده درست کردم گذاشتم ولی برا انتقال دادن کل پستام به اونور باید یه نرم افزار دان کنم ک حسش نیس :| 

+ اقا -___- من ... روم نمیشه بگم که .. -_-

57

الان حس زیبا بودن در من رخنه کرده  هر عکسیم میگیرم زیبا میفته  تعریف از خود نباشه راستشو بخواین الان ب مدل شدنم دارم فک میکنم 

دلم یه اتاق پر از لباس و کیف و کفش میخواد 

56

ینی شده هزاررررران هزار ساااال اینجا خشکسالی بوده و تفم از اسمون نمیفتاد :| حالا ادددد وقتی ما تصمیم گرفتیم چارشنبه بریم بیرون باید امشب برف میومد ؟!  من که مشکلی ندارم سیلم بیاد فلجم بشم(زبونم لال•_•) بازم سینه خیز میرم ولی بچه ها مسیرشون سخت میشه >_< خدایا فردا پس فردارو افتابی کن وقتی بچه ها رسیدن شهر هرچی خواستی ببارون >_<  مرسی

55

من خیره به افق

مامانم : چی شده ؟

+ لب تاب میخوام روشن کنم 

- روشن کن خب

+ اون صدا خر میده :/ یه جدید میخوام -__-

- صداش تا اون اتاق نمیاد که

+ O_o حتمن باید منفجر شه تا یکی دیگه بخریم ؟ :||

 

خدایی خیلی واجبه یه نیوشو بخرم >_< خودم از لب تابم خجالت میکشم بیچاره اون قدی که در توانش بود را اومد بام -_-

جدیدا دارم بجا لب تاب به تبلت با کیبورد فک میکنم اما فک نکنم ساعت ها باهاش فیلم دیدنمو بتونه تحمل کنه

 

54

وای اخ جوووون .. بلخره یه روزی رو مشخص کردیم که با بچه های دبیرستانم بریم بیرون این ور اون ور خوش بگذرونیم ^_^ حتمن کلی تغییر کردن ندیدمشون از کنکور تا الان ^_^ وای ذوق دارم ^___^ کنت ویت تا چارشنبببببه >_< 

 

+ دلم برادر زاده میخواد :|

53

حس میکنم طلسم شدم -______-

52

دو هفته ی دیگه سربازیه بهترررررررررین مرد دنیا تموم میشه و برمیگرده به اغوش گرم خانواده 

خدا میدونه چقد بابت این خبر خوشحالم و بی صبرانه منتظر دیدن لبخند زیباشم ^^ 

خدایا شکرت که بلخره خدمتش تموم شد :)) خودت مواظبش باش همیشه ^^ 

#برادر عزیزم

51

حس میکنم این چند وقته خیلی از خودم ضعف نشون دادم .. ضعف در مقابل هر ادم بی سر و پایی 

الان که به گذشته فک میکنم میبینم اون مهری 17 ساله خیلی باحال بود =)) به هیییییییچکی اهمیت نمیداد و اگه میدید کسی میخواد اذیتش کنه با بدجنسانه ترین لحن باهاش برخورد میکرد :))  درسته اون موقه خیلیارو از خودم رنجوندم و باعث شدم بداخلاق خطاب بشم اما حداقلش به خودم خوش میگذشت ^_^ شونزده هیفده سالگی بهترین سن بود برام 

شاید لازمه که دوباره برگردم به همون سن

50

اخ جون به احتمال زیاد تابستون عروسی داشته باشیم ^^ عروسیه پسر دایی جان وااای لباسسسسای نوووو هورا ^^

49

why i'm so idiot

48

حس میکنم خوب نیست هرچی دلم خواست و اینجا بنویسم -__-

هزاران هزاااااااار خط چیز میز نوشته بودم از اتفاقای جالب امروز ... اما با خودم گفتم زشته دارم خاطراتمو مینویسم -_- با هر کی که صمیمی باشم خودم براش تعریف میکنم :| اوناییم که صمیمی نیستم اصا چه لزومی داره بدونن امروزم چجوری بوده :|

+ الان که فک میکنم نمیدونم هدف از ساخت این وبلاگم چی بود ؟ خاطره نوشتن بود اما ... قبلا (دوم سوم دبیرستان) خیلی راحت تر همه چیزارو مینوشتم

47

" یورتی پورتی" نام برنامه کودکیست جدید که فقط صداست :| چند تا موجود عجیب غریب کلی جیغ جیغ میکنن میرن..مدت برنامه : 2 ثانیه 

46

تمام مردای هات جهان یه طرف

bradly cooper هم یه طرف *__*

من دیگه حرفی ندارم

45

عاغو ینی چی همه بم میگن چاق شدم !!

چاق نشدم که ... چند ماه منو ندیدین بزرگ شدددددم :|

4 کیلو که چاق شدن حساب نمیشه -__- بله !