یکى اومد بم پیشنهاد داد طبق معمول بدون اینکه اجازه بدم بشناسمش و خودشو بم ثابت کنه گفتم نه !
کلى رید بم و رفت :|
میگه تو تنهایی من میدونم :|||||
عمت تنهاعه !
- Judy Hopps
- پنجشنبه ۲۸ دی ۹۶
یکى اومد بم پیشنهاد داد طبق معمول بدون اینکه اجازه بدم بشناسمش و خودشو بم ثابت کنه گفتم نه !
کلى رید بم و رفت :|
میگه تو تنهایی من میدونم :|||||
عمت تنهاعه !
سلاااام بعد قرنی
وسط امتحاناتیم واسه همین نمیتونستم بیام و حتی وبلاگاتونو بخونم :))
کیبوردمو استیکری کردم اصا سختم شده تایپ کردن ... قشنگ معلوم نیست حروفاش :|
یه حرفی داشتم برا گفتن ولی الان یادم رفته :|||
اوکی بای پس
حوصلم سر رفته در حال حاضر -_-
احتمال زیاد برای ترم بعد خونمو عوض کنم ! یا با فاعزه میگیرم یا تنها :)
امیدوارم یه خوبش پیدا شه
سلام بعد از یک قرن :/
از سایت دانشگاه اومدم اینجا با کیبوردش اشنا نیستم نمیدونم اون خط صافه برا پوکر فیس کجاس :/
بگذریم
امتحانا چه نزدیک شدددددن -_- هیچ کااااری نکردم هنوز هزاران هزار پروژه رو هم انباشته شدن و هیچ ایده ای ندارم که چجوری شروع کنم و حتی از کجا :|
+ جدیدا شبا خیلی دیر میخوابم و صبح هم نمیرسم به کلاسام :| خوشم میاد باز همین روند و ادامه دارم میدم
+ کلی ایده ی قشنگ و رنگی تو ذهنمه که به محض تموم شدن امتحانا قراره برم تو کارشون ، حتی از همین الان هم شروع کردم
طبق حرفای دختر خاله جانم نزدیک بود خر بشم بخاطر یه موقعیتای خوبی و تن به ازدواجی بدم که در حال حاضر هیچ علاقه ای بهش ندارم .. خداروشکر که با خودم حلش کردم این موضوعو :)
راه سختی در پیش دارم اما نا امید نمیشم و میرم جلو ^^