اه لعنتی من سینان میخوام -_-
شاغال جلو شصت نفر ادای ترکی حرف زدن منو در میاورد >_<
- Judy Hopps
- يكشنبه ۱۹ آبان ۹۸
اه لعنتی من سینان میخوام -_-
شاغال جلو شصت نفر ادای ترکی حرف زدن منو در میاورد >_<
وقـتی بی محلی میکنین انتظار بی سر صدا رفـتن ـه طرفـتونم داشته باشین :)) یوهاها
یادمه دفه پیش که خاستم از ایران برم ناراحت و دودل بودم و همشششش بخاطر صالح نیا بود
الان چقد حسا تغییر کرده :))
ینی من برای اولین بار در طول تاریخ بشریت یکاری ازدوستای دخترم خواستم
هیشکدوم نخواستن یا نتونستن انجام بدن . البته تلاشی هم نکردن
بعد باز میگن چرا دوستای پسرت زیاده :|
منم متاسفانه آدمیم که کاری نمیخام ولی اگه خواستم و نتونن دیگه ارتباطم باهاشون قط میشه .. نو وان وانتس یوزلس فرندز
داشتم فیلم واک ذ لاین رو نگا میکردم
داستانش درمورد زندگیه جی عار هستش و همونطور که حدس میزدم اینم مرد متاهلیه که یه رویایی داشته ولی درگیر زن و بچه شده .. الان دنبال رویاشه و کل اول فیلم راجب اینه که زنش درکش نمیکنه :| معمولا همینجوریه !
کاش یاد بگیریم "درک شدن همراه با درک کردنه "
تویی که میخوای فهمنت .. سعی کن دیگران و بفهمی
ینی همه مامانا برا دختراشون خاسگارای دکتر فلان بیاد بال در میارن
مامان ما برمیگرده میگه دکترا چند سال بعدشون خوب از اب در نمیاد
وات دا فاک ؟
بعد همچنان پیگیر اون مردکه لاشیه :|
اگه یروز اومدم اینجا درباره ازدواج ناموفقم نوشتم بدونین همه چی تقصیر مامانم بوده
دیروز متوجه شدم یکی از حسایی که هر ادمی باید داشته باشه و داره رو من دیگه از دست دادم :| و واقعا از تهه دلم بخاطرش ناراحتم -_- عاح رضوان منو گرفت
اعصابم از چیزی یا کسی خورد نیست
ولی کاش مجبور نبودم برگردم تو این سگدونی دوباره :/
بعد از قرنی
سلام
ینی فاک :| چقد زمان زود میگذره
انگار همین دیروز بود نشسته بودم همینجا و داشتم درباره استرسی که بخاطر یسری تغییراتی که میخواستم به زندگیم بدم گرفته بودم مینوشتم و الان بعد از دو ماه و اندی دوباره برگشتم و نشستم پای لب تابم :)
اتفاقی که افتاده اینه که بنده مهاجرت کردم به استانبول .. کاملا تنها
قبلا به مدت دوسال خونه مجردی داشتم و مستقلی رو تجربه کرده بودم ولی میخواستم کاملا از لحاظ مالی از خونواده جدا شم و مستقل باشم :)
دم دوستام هم گرم که انقد تو این مدت پشتم بودن از لحاظ معنوی :) و نذاشتن احساس تنهایی کنم و دلتنگ شم و همش خبرمو میگرفتن و انرژی میدادن
و دم صالح نیام گرم که انقد سخت کرد شرایطو برام :| D: دوسش دارم ولی باز D: شاغال خانو
بخاطر پروژه ای که داشتم و دیدن خونواده برا مدتی برگشتم خونه :))
اومدم اینجا بگم
به خودم افتخار میکنم ^^ که انقد خفنم و هیچوقت به " اجازه نمیدن" " نمیشه " "سخته" باور ندارم :)))