بعد از قرنی
سلام
ینی فاک :| چقد زمان زود میگذره
انگار همین دیروز بود نشسته بودم همینجا و داشتم درباره استرسی که بخاطر یسری تغییراتی که میخواستم به زندگیم بدم گرفته بودم مینوشتم و الان بعد از دو ماه و اندی دوباره برگشتم و نشستم پای لب تابم :)
اتفاقی که افتاده اینه که بنده مهاجرت کردم به استانبول .. کاملا تنها
قبلا به مدت دوسال خونه مجردی داشتم و مستقلی رو تجربه کرده بودم ولی میخواستم کاملا از لحاظ مالی از خونواده جدا شم و مستقل باشم :)
دم دوستام هم گرم که انقد تو این مدت پشتم بودن از لحاظ معنوی :) و نذاشتن احساس تنهایی کنم و دلتنگ شم و همش خبرمو میگرفتن و انرژی میدادن
و دم صالح نیام گرم که انقد سخت کرد شرایطو برام :| D: دوسش دارم ولی باز D: شاغال خانو
بخاطر پروژه ای که داشتم و دیدن خونواده برا مدتی برگشتم خونه :))
اومدم اینجا بگم
به خودم افتخار میکنم ^^ که انقد خفنم و هیچوقت به " اجازه نمیدن" " نمیشه " "سخته" باور ندارم :)))
- Judy Hopps
- چهارشنبه ۸ آبان ۹۸
- ۲۲:۵۵