ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـام ، چــوطوریـن ؟
+ صدای لب تـابم باز در اومد ـه -__-
+ دیشـب می تونست خیلی بهــتر شه اگـه دخـتر دایی دوربیـن و نمیداد دسـتم :/ از هیـچ کاری به اندازه ی عکس و فیلم گرفـتن تو مهمونیـا بدم نمیاد ... ولـی درکـل خوب بود :)) بـا خیـلیـا صوبـت کردم حــتی با نامزد پسر دایی که عیــن افسرده ها چــپـیده بود وسط پـیرزنـا :| واقعا برام سواله وقتی با نامزدش خلوت میکنه اصلا باهم حرف میزنـن ؟ :| فک کنم فقط پسر دایی میپرسه این جواب میده
پسر خالـه یاسین و خیلی وقت بود ندیده بودم کـلی بزرگ شده بود ^^ خـــعلی باحااااااله انقــــد خندیدیم باهــــم D: همـش میگفت بـیا تو کوچــه با ما یه قدم مورچه بازی کن : |
یـه دوست هم پیدا کردم کـه همسن خودم بود اتفاقی :)) دوتـا خواهر بودن که من با بزرگ ترـه صوبت کردم ، اسمش مـهیـن ! میگه اسمامـون ـم شبیـه همــه D:
+ تو راه برگشـت به خونـه هم صحـنه ی خوبی پیش اومد :) کلـا خیلی خوب بود روز 95/5/6 :)
- Judy Hopps
- پنجشنبه ۷ مرداد ۹۵
- ۱۲:۵۰