+ نمیــدونـم کجای قالب و باید ویرایش کنم تا از حالت رنگ پریدگی در بیاد :| وگرنه شکل کلـی ـشو دوست دارم

+ امروز روز ششـم ـه رانندگیم بود بعد یـاروعه (نمیدونم بهش چی میگن :| آموزش دهنده؟) گفت که هـرکاری رو هر جایی که لازمه بکن خودت من دیگه نمیگم و اینا کلا ماشین در اختیار منـه ، بعد منم کار خاصی نمیکردم هی ازیـن خیابون به اون خیابون :| دوتا راهنما هم میزدم گه گاهی ... بعـد مامانم از پشت کوبـید به کـتــفم نزدیک گوشم گفت : بسـه دیگه انقد مراوه رو نشونمون دادی یه پارک کن دوتام بوق بزن تموم شه بریـم :| خخخ خواستم فرمونـو بچرخونم دستم خورد به برف پاک کن بعد یـبارم اصلا الکی بی خود و بی جهت راهنما زدم :| همیــنا دیگه بقیه کارام خوب بوده کلــا با تجهیزات داخلی ـه ماشین مشکل دارم همشونم زیر دست و پاعـن

بعد اینم هست که از کنار هر جنــبــنده ای که رد میشــم نیــشش باز ـه از بچــه های کوچولو که ریــختن وسط خیابون و به هیچ طریقی هم از جلوت نمیــرن کنار گرفــتـــه تا جوونــای خوشمــــــزه ی شهــرمون :|

+ آقــایون ـه داداشا نیــستن اصا من سر ناهار و شام افسردگی میگیرم .. منصور بود حداقل تیــکه های اضافه یا زمین افتاده ی غذاشو پـــرت میکرد تو بشقاب من یــا بـزور وادارم میکرد براش نمک یا اب بیارم :|

+ دیشــب بابا صدام میکنه تا به اخبار گوش کنم که میگه پوشیدن هر مانــتـویـی مجاز نیست و کارمندا و دانشجوعا و ... باید مانـتو ـه مناسب بـپـوشن و بعدا رو استخدامشون هم تاثیر داره و این حرفا -_- جـدیـدا حس میکنم بابا دوس داره گـیر بده به من .. سـر گوشی دسـتم گرفــتـنام هم حساس شده :/ تــلوزیـون ـم که هی زرت زرررت واسه من درباره مضررات فضای مجازی و دوستیو از این مزخرفات فــتوا میده :/