

از شونصد سال پیش قرار گذاشته بودم با چندین نفر که بریم گرگان پی ـه خانه


رفتیم !
یه آشنایی بهمون برخورد و کرایمونو اوشون حساب کردن


گنبد هواش جهنمی بود و ما مث سگ عرق ریختیم و پخته شدیم





کارامونو کردیم ، وای من یه خونه ی شوگولی و بامزه و خوشگلو خیلی پسندیدددددددم امیدوارم بابام اوکی بده -_-
رفــته بودیم داخل یه املاکیه ! حالا نمیتونستیم بیایم بیرون


-- الان یه لحظه رفـتم اینستامو چک کنم حالم بد شد بقیشو بعدا مینویسم --
خب :| بعد یک روز اومدم که این پستو کامل کنم

دیروز رفتم باشگاه بلخره . تا جون داشتم کار کردم و الان تمام بدنم مخصوصا بازوهام بشدت درد میکنن

دیشب مراسم یالیق اورتمه ی مریم (مای بست فرند) هم بود -_- خوش گذشت اما وقتی برگشتم خونه ناراحت بودم ازینکه قاطیه مرغا شد و قرار ـه ازدواج کنه و تنهام بذاره
میدونین که ... آدم بعد ازدواج نمیتونه اون دوست سابق باشه

دیگه اینکه ! هیچی بای
- Judy Hopps
- سه شنبه ۱۰ مرداد ۹۶