دوست دارم نجاری یاد بگیرم
یه دوست داشتم تو اینجور مواقع میگفت : ای الچک سنه مهری
- Judy Hopps
- پنجشنبه ۳۱ تیر ۹۵
دوست دارم نجاری یاد بگیرم
یه دوست داشتم تو اینجور مواقع میگفت : ای الچک سنه مهری
عایا برای شما هم اینستگرم جذابیت خود را از دست داده یا فقط برای من اینطور است ؟!
+ چقدددددد هوا گرم و غیرقابل تحمله :// بی صبرانه منتظر پاییز و زمستونم !
دوستــیه مجازیــه منـو فرشتـه بـه مرحـله ای رسیده بود که قرار میزاشتیم فیلمی که چند شب ـه دیگه شبکه نمایش ساعت 11 شب پخش میکنه رو باهم ببینیم :)) فیلم ـه ریــنگ
و تمـام سکانس های فیلم ـو که در حال پخش ـه رو تو اسـه مس یا پی ام برا هم شرح بدیــم D: مثلا
فری : وااااااای این جاشو نمیتونم ببینم خیلی ترسناکه >_<
من : نـــــــــــــه ببین ببـــــین الان دخــــتره از کف زمیــن میــزنه بیرون میگه عاااااا عاااا D:
حــتی هنگام پخش زنــده ی بازی های والیبال یا جام جهانی فوتبال باز انلاین تمام حرکــتاشونو برا همدیگه میگفتیم D: مثـلا :
فری : واااااااااااااااای سعیــد چه هاااااات پاس داد وااای جیگرررر
من : دیدی اونجاشو که فرهاد افتاد لنگاش رفت هوا ؟ :| چه بی ادب و زشت :| مربـی ـه گفت ف** دیدی ؟ لب خونی کردم D:
فری : اون تماشاچیــه چه عن بود جلو صورتشو گرفت :/
یادش بخیر
وقــتی با دیــدن یک سریـال به شدت فوق العاده شروع به خیــال پردازی کنیــد و فـاز دپ برداریــد عایــا عرفـا و شرعا و قانــونـا مجاز است ادامه ی سریــال را بـیــنــید ؟؟
یــا حــتی به آهــنگ های دانلود شده از مــتن سریــال گوش دهــید ؟؟
چقد همه چی خوب و باحال میشد اگه من یه خواهر داشتم , خواهری که حدودا یک و نیم سال از من کوچیک تر بود :)) متولد 77ی مثلا :)) انقد میزدمش تا بمیره ^^ کلا خیلی باحاله یه شخصی شبیه به خودت , شبیه شخصیت خودت داشته باشی .. کارایی که برا تو جالبه برا اونم جالب باشه ... کلا ادم پایه ای باشه در هرکاری ^_^
اینکه خودت یه خواهر باشی هم خیلی باحاله ,
ازینکه من دخترم و خواهر دوتا داداشامم خوش حالم , خیلیم دوست دارم کسایی
که خواهر ندارن منو خواهر خودشون بدونن ^^ چه پسر چه دختر
منصور با دیدن عکسم روی کارت عضویت کتابخونه :
عیح اینوD: شبیه خاله قزی شده D:
# قزی قظی قضی قذی غزی غظی غضی غذی :|
# خیلی میترسم ازینکه منصور ازدواج کنه یروز -__- اگه منصور ازدواج کنه پس ینی ..... -__-
یه مکالمه ی عالی با دختر خاله جونم اسیه که چار پنج سالشه
اسیه : ماتیک زدی ؟
من : عاره خیلی کوچوووووولو
اسیه : مامانت برات زد ؟
وااااای ینی میخواستم همونجا قووووورتش بدم ^_^
عاغـو دیـشب مـا رفـتیم خونه خـالم ایـنا بعد ساعــتای 1 کـه داشتیم بر میگشتیم خونه بابا گفت بشین ـم پشت فرمون این دفه ماشیـن سفیدمون بود ... خوب بود یـسری چیــزارو یاد گرفــتم ! تا اینکه به مرحلــه ی آموزش دور زدن رسیدیم یکی نیست بگه آخه پدر من ساعت از 1 شب گذشــته میخوای یاد بدی حداقل بـبر یــجای بــاز و بدون موانع ، نه دقیقا در محل حادثه و پر پــیــچ و خــم و یــه طرف دره :| بــه همین سوی چراغ قســم قلبــم اومده بود تو حلقم >_< همش حس میکردم روح اون شخص کشــته شده همون اطرافــه ! بــعدم من اصلا در جریــان نبودم که قراره دور بزنــم بابام یــاد میداد میگفت : این کنار ترمز کن ، چون یکم جلو تر از محل نشان داده شده ترمز شد بابام گفت : یکم بگیر دنده عقب ! از اونجایی که من درجریان یاد گرفـتن دور زدن نبودم عـین اسگل ـا رفتار میکردم صدای پـچ پــچ ـه مامانم هم میومد که داشت دعا میکرد :|||| بـعد یـه خواهش از طراحان و سازندگان خودرو دارم : چــند تا قابلیت های ماشین و تو یـه قسمت قرار ندیـن لطفا :| بابام گفت نور بالا بزن ! دســتم به همه چیـش خورد الــا همون نور بالا :| آخــرش گفت ولــش کن ایــن باشه یروز دیگه بعد تـو یــه مسیر دیگه (سمت قبرستون و اینا) دوتـا سگ بود ! (من از سگ نمیترسم زیاد) بعد شاد و خوشحال داشتم آروم میومدم که این دوتا عــن پارس کنــان حمله ور شدن :/ از ترس اینــکه ممکنه از تو شیشه بــپـرن داخل ماشین گــــاز دادم ، از آیــنه بغل هم که قیافه ی عــنــیشون رو می دیدم که نــزدیک تر و نزدیک تر میشدن هول شدم و به جلو توجه نمیکردم :| در اون مکـان و زمــان اندکی مورد خشم و غضب و پـدر و مادر قرار گرفــتم بابا میگه تو به سگا چیکار داری ، ببخشیـــــــــــــد که ممکنه وحشی گــری کنن و از شیشه مــنو تیکه پـــاره کنن :/ مامانــم اونجــا ترسید و عصبانی شد خونه که اومدیم کر کر میخندید و برا بقیه تعریف میکرد :|
و در آخــر که قشنگ بــه گــح خوری افتاده بودم و تمام بدنــم داشت میــلرزیـد و به قول گفتــنی " عاق سامان " شده بودم .. بابام : افــرین بــرای بار دوم خیلی خوب بود :)))
من :
چالــشی که توسط دوستم عاطفه جان دعوت شدم و اصرار داشتن انجام بدم ، از اونجایی که علاقه ای ندارم افرادی که مرا دقیق نمیشناسند در اینستاگرام این را ببینند و لایک کنند گفتم اینجا بنویسم !
+ متولد چه ماهی هستی ؟ آذر
+ احساساتـت در چه حدی ـه ؟ نرمال رو به کـم
+ از چه چیزی پشیمونی ؟ از دست دادن یه شخص مهم / اعتماد به افراد اشتباه
+ تــرسویی ؟ بــله -__-
+ تـا حالا عاشق شدی ؟ نـه ، فقط عاشق همسرم میشم
+ بزرگ ترین ترس زندگیت ؟ اون آدمی که میخوام نباشم
+ می تونی دقیق کسایی که دوسشون داری و بگی ؟ عاره
+ میتونی بگذری از کسایی که دوسشون داری و بت خوبی کردن ؟ البته که نـه :|
+ بیماری عی داری ؟ نــه
+ کسی هست که عاشقت باشه ؟ چـمیدونم نــه
+ کی دلگرمت میکنه ؟ دوستـام
+ تا حالــا به دوستات دروغ گفــتی ؟ -___-
+ تـا حالا کاری شبــیه دزدی کردی ؟ عاره ، اولین وبلاگی که داشتم چند تا از پستاشو از سایتای دیگه گرفتم
+ بین عشقـت و خونوادت کدومو انتخاب میکنی ؟ بستگی داره
+ کسی اشکتو در میاره ؟ اوهوم
+ میتونی عوض شی ؟ عاااره ^^
+ چی آرومت میکنه ؟ دیدن موفقیت کسایی که الگوم هستن ! باعث میشه شرایطی که توش قرار دارم و فراموش کنم و رو هدف و موفقیت تمرکز کنم
+ از کی مـتـنفری ؟ از هیچکی ولی ممکنه از دست یه کسایی ناراحت باشم
+ انتقام میگیری ؟ از اونجایی که فعل بکار رفته شده ماضی نیست ، نـه
اگه دوست داشتین شمام انجام بدین خوشحال میشم بخونم ^^
عاغا ما خیلی خوشحال می باشیم
اصــــــن خیــــــــلی خوشحال می باشیم
مـا الـان فـوران شادی می باشیم
مـا الــان آتـش فشان ذوق و شادی و ... می باشیم
عاغا ما الــان شاهــد پست جـدید کـراش گــرام(حتی چیزی فراتر از کراش) می باشیم من به فـدای تو که انقــد اهنگ ـهای زیبا گوش میدهی و در پاسی از شب میزنــی بیرون و برای خودت گشت و گذار میکنی
عاغا ما غشششششششــشششششــشششششششش
پی.اس : از زوج های عزیـز خواهشمندم هنگاهیکه کسی در حضور شماست بعضی از رفتار های زناشویی ـتان را برای وقتی بگذراید که تنها هستید .. ممکن است شخصی که در حضور شماست معذب شود و از خجالت رفتارتان آب شود -__- با تشکر
پی.اس : عایا تا بحال با یک اهنگ خیلی غمگین احساس شادی و سرزندگی کرده اید ؟ من عاری ^^
گــاهـی آدم از زبــان نفـهمی ـه یک سری بزرگ تـر ها هم حرصــش میگیــرد ولـی چه میشود کرد ، زبـان نفهمی که شاخ و دم ندارد !
نکــته ی اخلاقــی : کـاری که قصد انجامش رو دارید و برا هرکسی توضیح ندهید
دیـشب خواب دیــدم که یــه سـری آدم بـد ـا حـملـه میکنـن و من و چـند نفــر دیــگه یـه گروه بــرا مـبارزه با ایـن افراد ـیم :)) خیـلی خـفن بود کلــی تـفنگ گرفـتیم دستــمون ^^ تــار تــار تــار تــار میــکشـیم همشونـو :)) مــن خودم شخصا حدود 3 بــار کشــتـه شدم :)) ولــی چــون خواب بود نمیــمردم ! یـعنی مــنو میکشتــن بعد میفــتادم زمین حس میکردم مــردم ولی چشــام تکون میخــورد بعــد یــهـو بلند میشـدم و غافلگیرشون میکردم و از دستشون فرار میکردیم :)) تو مورد بعدی که چاقو خوردم و افتادم با خودم گفتم این دفه دیگه حتمن مــردم :| بعد فک کنم یکی دستمو گرفته بود :/ یکی از اون آدم بد ـا بعد هی قلقلکم میومد :| بعد یه ذره که دستم تکون خورد این فهمید من زندم بقیه رو صدا کرد و اینا بعد نمیدونم یجوری در رفتـم ! شایدم باز مـردم دقیق یادم نیست :)) خوش گذشت دوست داشتم ^^
# دریــمیـنگ
حوصلم که سر میره دوست دارم یا همه چیو نابود کنم یا همرو بلاک کنم الان کلیک کردم رو س.ر که اصلا چرا تو اینستگرم دارمش ؟!
+ اخه کدووووم کلاسی تو تابستون ساعت 2 بعد از ظهر برگذار میشه !! :/
+ اونقد کلافم که حتی پــرز های فرش هم اذیــتم میکنن :/
+ به یــاد قدیــما قالب عوض کردم ^^ یـاد الهه افتادم که همیشه ازیــن ـا میزاشت :)
+ برای داشتن یه زندگیه بهتر , عشق و محبت ر وجایگزین نفرت و کینه بکنیم !