قد هزار تا حنجره 

تنهایی اواز میخونم 

دارم با کی حرف میزنم 

نمیدونم نمیدونم 

این روزا دنیا واسه من 

از خونمون کوچیک تره 

کاش میتونستم بخونم 

قد هزار تا حنجره 

طلوع من 

طلوع من 

وقتی غروب پر بزنه 

موقع رفتن منـــه 

 

حالا که دلتنگی داره 

رفیق تنهاییم میشه

کوچه ها نارفیق شدن 

حالا که هی میخوان شبا 

به همدیگه درود بگن 

ساعتا هم دقیق شدن

طلوع من طلوووع من 

وقتی غروب پر بزنه 

موقع رفتن منه 

 

" نامجو " 

 

 

- حالم خوبه خیلی ولی دلم برا صالح نیا تنگه فقط