۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

448

نمیدونم فهمیدین حوصله ندارم یا بیشتر توضیح بدم ؟

  • Judy Hopps
  • پنجشنبه ۲۶ مرداد ۹۶

447

اقا نبودم من 

رفته بودم شمااااااال 

جاتون خالی حالا مینویسم براتون ^^

  • Judy Hopps
  • شنبه ۲۱ مرداد ۹۶

446

Feel so happy and alive ☺️💪🏻

  • Judy Hopps
  • سه شنبه ۱۷ مرداد ۹۶

445

برین پلی کنین این اهنگو

و بلند شین یه قری بدین ^^ بدوعین

کلیک

  • Judy Hopps
  • شنبه ۱۴ مرداد ۹۶

444

داشتم یه فیلم از مهمونی ـه بعد از تموم شدن ـه اول دبیرستانم ـو میدیدم :|

چـــــــــقـــــــــــدررررر لاغــــــر و چوب کــــــــــبـــریــت بودم :|

سهیـــلا از من بدتـر :|  باز وزنش بیشتر بود ولی لاغر تر از من نشون میداد :|

الان خیلی خوبم فک کنم :|

بسم الله :|

  • Judy Hopps
  • جمعه ۱۳ مرداد ۹۶

443

http://bayanbox.ir/view/3370884303756083756/index.jpg


این عکس هوای دو روز پیش ـمون بود

27 درجه ^^

عالی تریـن هوایی که میتونستیم 10 مرداد داشته باشیم 

عکاس بر روی بالکن نشسته :)


  • Judy Hopps
  • پنجشنبه ۱۲ مرداد ۹۶

442

عاغا خوشگلتون اومد بنده بعد از دو روز غیبت به آغوشتون بازگششششتم
از شونصد سال پیش قرار گذاشته بودم با چندین نفر که بریم گرگان پی ـه خانه عصر روز شنبه خودم به شخصه رفتم خونه ی الی و برداشتم آوردمش خونه خودمون تا فرداش حرکت کنیم سوی گنبد و گرگان .. شب باهم رفتیم بیرون خیلی خوووش گذشت بهم تا جون داشتم تاب بازی کردم   یکشنبه ساعت شیش صبح ما پاشدیم از خواب بزور و فحش تا ساعت هشت برسیم ایستگاه
رفتیم !
یه آشنایی بهمون برخورد و کرایمونو اوشون حساب کردن خیلی اصرار کردم که این چکاریـه وا ! ولی بخرجش نرفت .. در تاکسی هم باهم بودیم و کلی سخن گفت با ما .. ما نیز گوش و جواب دادیم
گنبد هواش جهنمی بود و ما مث سگ عرق ریختیم و پخته شدیم تا شب سه جا خود را مهمان کردیم و کلا روز ساکتی نبود شبو یجا کپیدیم و فرداش باز شیش صبح چشم گشودیم اصلا خواب نداشتم من 10 صبح رسیدیم گرگان ، تو راه من حس میکردم هوا رو به ابری میزنه و خوشحال بودم .. بعد چند دقیقه به گح خوری افــتادم خیلی گرم و رطوبـتی بود !
کارامونو کردیم ، وای من یه خونه ی شوگولی و بامزه و خوشگلو خیلی پسندیدددددددم امیدوارم بابام اوکی بده -_-
رفــته بودیم داخل یه املاکیه ! حالا نمیتونستیم بیایم بیرون هی خجالت میکشیدیم بگیم عاغا مرسی نمیخوایم

-- الان یه لحظه رفـتم اینستامو چک کنم حالم بد شد بقیشو بعدا مینویسم --

خب :| بعد یک روز اومدم که این پستو کامل کنم
دیروز رفتم باشگاه بلخره . تا جون داشتم کار کردم و الان تمام بدنم مخصوصا بازوهام بشدت درد میکنن ولی باز میرم ^^ ول نمیکنم خیلی خوبه

دیشب مراسم یالیق اورتمه ی مریم (مای بست فرند) هم بود -_- خوش گذشت اما وقتی برگشتم خونه ناراحت بودم ازینکه قاطیه مرغا شد و قرار ـه ازدواج کنه و تنهام بذاره
میدونین که ... آدم بعد ازدواج نمیتونه اون دوست سابق باشه امیدوارم واقعا خوشبخت بشه

دیگه اینکه ! هیچی بای
  • Judy Hopps
  • سه شنبه ۱۰ مرداد ۹۶

441

روزی روزگاری بنده عزمم و جزم کردم که برم ارایشگاه و دستی به ابرو های خود بکشم ارایشگاه مورد نظر بستـه بود و ما برای اینکه ضایع نشیم به مسیر خود ادامه دادیم تا بلخره به یه ارایشگاهی برسیم .. به گح تریـنش که رسیدیم لبخند زنان وارد شدیم و بر روی مبل هایش که که هنگام نشستن در آن فرو میرفــتی مثلا نشستیم   مکالمه ی بنده با خانم :

- دخترونه دیگه ؟

+ آررره آره نازکش نکنین

- فقط در حد تمیزی :)

+ بله :)

بعد از یـــــــــــــــک قرررررررن که تازه فقط یکی از ابرو هامو تموم کرد ، آینه داده بم میگه ببین خوبه ؟

 دِ الان اگه تو روت بگم ریـدی فقط یه خط ابرو برا من گذاشتی چکاری از دستت بر میاد
دیگه کار از کار گذشته بود و من با صورتی قرمز به سوی خانه بازگشتم
وی تصمیم گرفت زیـن پس اصلا به آرایشگاه نرود ، خودش گل است

چــیــلـیک

  • Judy Hopps
  • شنبه ۷ مرداد ۹۶

440

8 مرداد 1395 : ملت اینجا این روزا به طرز فجیع و زیبایی شادن :)) تعطیلاته و کلی عروسی .. صدای جیغ و فریاد و بوووق بوووقاشون میاد :)) خیلیم عالی 


2 مرداد 1396 : ملت همه افسردگی گرفتن :|

  • Judy Hopps
  • دوشنبه ۲ مرداد ۹۶

439

http://rangirangi.com/wp-content/uploads/2017/07/175.jpg


پناه بر خدا کلید اصراره

  • Judy Hopps
  • دوشنبه ۲ مرداد ۹۶

438

قراره امشب با عزیزتریــن کس تو زندگیم که شیش هفت سال کنارم بود و غم و شادی ـامو باهاش شریک بودم و جیکش در نیومد برای همیشه خدافظی کنم !  امیدوارم یـه بهترشو بتونم پیدا کنم 

#دفــترخاطراتم

  • Judy Hopps
  • دوشنبه ۲ مرداد ۹۶

437

من نمیتونم از تلگرام یا اینستگرم برم

وجود اونو هم نمیتونم تحمل کنم

در نتیجه برای نجات خودمم که شده میخوام ازش تقاضای بلاک کنم -_-

  • Judy Hopps
  • دوشنبه ۲ مرداد ۹۶

436

مراسم اختتامیه هفتمین مسابقه ملی فناوری نانو

دانشگاه صنعتی شریف

تهران

با حضور رضا و علی و زهرا  


اون وقت من دارم چیکار میکنم ؟

فک کنم حالا دیگه درک کنین چقد احساس یوزلسی میکنم !


  • Judy Hopps
  • دوشنبه ۲ مرداد ۹۶

435

ر.ز.پ و ع.پ رفتن تهران 

برام عجیب بود که این موقه از ماه و سال اونجا چیکار میکنن 

ز.ح هم تهران بود 

احتمالا همشون باهم بودن 

" تهران لازمه ، نیازه " 

تازه میفهمم اینو 

I'm done with caring 

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۱ مرداد ۹۶
آخرین مطالب