۱۱ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

473

دیروز صبح با یه حس بدی بیدار شدم 

حس میکردم خسته شدم از گرگان و حتی دلم نمیخواد برگردم مراوه یا گنبد و نمیدونستم کجا جای منه ! برا اینکه حالم خوب شه تقریبا به شونصد نفر پی ام دادم ! مطمئننا با پی ام دادن به کراش گرام حالم بهتر شد ولی به گفته ی دوستان تصمیم گرفتم فاصلمو حفظ کنم تا خیال نکنن من هروقت که بخوان پیششون خواهم بود ، بودم در واقع و دلم میخواد که باشم ... اما خب منم غرور دارم ^^ 

اقا وویس دادن خیلی سریع تر از پی ام دادن میتونه حالتونو خوب کنه هاااا ، اگه تا الان امتحان نکردین بهتون پیشنهاد میکنم 

شب عااالی بود ... قشنگ حالم اوکیه اوکی شد و کلی شاد شدم و سرمو گذاشتم رو بالش ^^ پانتومیم بازی کرده بودیم ، به یه شیوه ی جدید و خیلی خنده دار 😂 

خدایا شکرت 

  • Judy Hopps
  • پنجشنبه ۲۰ مهر ۹۶

472

سلام 

خیلی وخته نیومدم اینجا پستی چیزی بذارم 

درگیر خونه و دانشگاه بودم 

همه چی داره خوب پیش میره به لطف خدا ^^ هم خونه ای هام بد نیستن و میشه باهاشون زندگی کرد ! همسایمونو دوست دارم خخخ (نمیتونم بیشتر دربارش صحبت کنم) دانشگاهم که درسا سخته خیلی ولی میگذرونیم شیرینه ^^ 

درکل اینکه حس خوبی دارم ... الااان حس خوبی دارم 

  • Judy Hopps
  • پنجشنبه ۲۰ مهر ۹۶

471

برا من اصلا مهم نیست که طرف فامیلمه برادرمه خواهرمه تا دوسش داشته باشم 

اگه یسرى خصوصیات مد نظرمو نداشته باشه میتونم دوسش نداشته باشم ! به همین رررراحتى 

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۹ مهر ۹۶

470

رحمان داداشمه 

با این حال وقتى میاد بام شوخی کنه و دست به سر و صورتم بزنه بقدرررررررررری بدم میاد و حرصی میشم و عن میکنم که حد ندارررررره :/ خیللللللللللی بدم میاد بم دست بزنن 

رو دماغ و لپ و گوش و انگشتام بشدت حساسم و اگه دست بزنن هارررر میشم :/ 

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۹ مهر ۹۶

469

واااااای خدایااااا 

تا حالا انقد روززززا کند و اهسته نمیگذشت بررررام >__< 

حس میکنم الان یک سااال گذشته تا این دو هفته بگذره :| 

فردا بلخره دارم گم میشم میرم گرگان 😂 باشد که حوصلم سر نرود 😄 باشد که هوا کمی بارانی و این حرفا شود ^^ تا ما هوایى و رمانتیک شویم 🤗 گیلى گیلى 

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۹ مهر ۹۶

468

اقا من باز گند زدم 😑 

امروز الی اومد خونمونم 

عصرم اخرین روز باشگام بود 

با الیشون رفتیم پارک بعدش گفتیم یکم دور بزنیم 

داشتم سر بالایی میرفتم سرعتم یخورده زیاد بود ولی نه اونقد 

یه موتوری از جلو رد شد فقط یککککک اتم مونده بود که بش بزنم 😑😑 وااای قلبمون اومد تو دهنمون 

تازه اونم اگه الی نمیگفت نمیدیدم 

رسما کور شده بودم 

وای بسم الله 

الان چن ساعتی میگذره ولی الان که دارم تعریف میکنم حس میکنم باز باید برم اب قند بخورم دوباره 😑

دوباره ؟ :||| چرا گفتم دوباره ؟ 🤔 منکه اصا اب قند نخوردم 😮 اقا ولم کنید بای 

  • Judy Hopps
  • پنجشنبه ۶ مهر ۹۶

467

متنفرم از فیلم هندیایى که با یه خال همدیگرو شناسایى میکنن 

  • Judy Hopps
  • سه شنبه ۴ مهر ۹۶

466

خواستم برم باشگاه در حیاط و باز کردم که ماشین و در بیارم 

گفتم هوا خوبه باد نمیاد نمیخواد جلوی در چیزی بذارم که بسته نشه ... سوار شدم داشتم دنده عقب میومدم 

تق صدا داد 😐😂

برگشتم دیدم باد در و بسته منم با پشت ماشین کوبیدم بش :| 

در رفته بود اون سمت از محدودش 😂

انقد خندیدم تو دلم D:

رفتم چکش بیارم که تا کسی نفهمیده درستش کنم خودم ، دیدم بابا داره از پنجره نیگا میکنه :| هیچی دیگه 30 ثانیه بعد کل اعضای خونواده جلو در بودن -_-

  • Judy Hopps
  • سه شنبه ۴ مهر ۹۶

465

لب پنجره ی اتاقم خوابیده بودم 

چنان رعد و برقی زد که عین چی پریدم جهیدم گوشه ی اتاقم :||||| 

از سیل و رعد نمیریم ما 

  • Judy Hopps
  • سه شنبه ۴ مهر ۹۶

464

این دو هفته ی مونده رو بایدددددد سخت تمرررررین کنم تا به هیکل ایده آلم برسم ^^ 

عای کن دو ایت ^^ 

  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۲ مهر ۹۶

463

میخوام تا شروع شدن کلاسام اینستاگرام نرم ببینم چقد میتونم زنده بمونم :| 


  • Judy Hopps
  • يكشنبه ۲ مهر ۹۶
آخرین مطالب