باورم نمیشه امشب و دارم تو خوابگاه بویین زهرا میگذرونم ^_^ امروز چه لحظه های شیرینی داشتم رسیدن به تهران , سوار بی عار تی شدن , دیدن دوباره ی کل مسیری که قبلن طی میکردم , میدون ازادی , ایستگاه بویین زهرا , شهریار و اشتهارد , تابلوعه بویین زهرا , تابلوعه به طرف " مرکز شهر" , نم نم بارون , نگاه مردم بویین زهرا , رد شدن از روبه روی دانشگاااااااه , بلوار , مغازه ی بغل خوابگاه , زنگ ایفون خوابگاه , طبقه چهار , اتااااااق قبلیمون ^__^ تختامون همه ی اینا برام اونقد شیرین و هیجان انگیز بود که واقعا تو یه حال دیگه بودم فردا که قراره یکم تو شهر دور دور کنیم و پس فردا که قراره به دانشگاه سر بزنم حتی شیرین ترم میشه دلم نمیخواد این لحظات تموم شن >_< دلم نمیخواد

پنج شنبه 23 اردیبهشت 1395