عاغو مرحله ی دوم عروسیه پسر دایی جانمان هم یک هفته دیگس 

بهترین مرحله ی عروسیمون ^^ که من معمولا اخرش دپرس میشم ! 

آیدا جانمان هم نمیتونه بیاد امیدوارم اینجانب تنها نباشم

لباسمان را بگو :| نداده ایم خیاط هنوز که هنوز است , تازه قرار است شباهت کمتری به لباس ترکمنی اصیل داشته باشد چون به علت گشادی نرفته ایم نقش و نگارش را تهیه کنیم . خاک بر سرمان کنند آخر ! 

شیطانک میگویند پیرهن برادرمان را با لباس خود ست کنیم .. ولی عمرن اگر قرمز بپوشد :/ جیگر خواهری تو عروسی رقصید برا بار اول ^_^ از ذوق میخواستم وسط کلاغ پر بروم!  خودش هم ذوق داشت D: گودو گودو ^^ 

+ زبانمان مو در اورد از بس از این و آن شماره ی فامیلمان را گرفتیم .. یکی نیست بگوید اخر چرا شماره ی لعنتی را سیو نمیکنی که وقتی کار واجب داری انقد لنگ مردم نمانی 

+ رفتیم گرگان برای ثبت تخت عزیز بنام خود!  دلمان تنگ نشده :| مگر اینکه اتفاق خوبی بیفتد 

+ امیدواریم سیدرضا خان با ما در یک کلاس نباشد , حوصله ی آمار دادن به دختران بیکار دانشگاهمان را نداریم!  

+ فوقع ما وقع