این هفته شلوغ ترین هفته ی درسی بود . روز شنبه دو تا امتحان و یه ارائه که یکی از امتحانا کنسل شد اون یکی هم خوب بود ارائه هم انجام شد (توسط هم گروهیم)(من هیچوقت ارائه نمیدم فقط کارای پاورپوینت و تحقیقشو میکنم) . روز یکشنبه امتحان پایان ترم ازمایشگاه سیالات که منــــــــــــــه خـــــر گفتم ولش کن سخت نیست و نخوندم بعد یه نیم ساعت قبل امتحان انداختمش برا روز سه شنبه .. حالا روز شنبه من همینطوریشم دوتا امتحان و یه ارائه داشتم :/ روز دوشنبه تعطیل رسمی بود خـــــــــــــــــداروشکر ! که یکم درس خوندم ، ارائه رو که بیخیال شدم گفتم نمیرم سرکلاسش چون لب تابم نداشتم -_- داشتم ولی چون باتریش خراب بود دیگه نمیخواستم ببرمش سر کلاس که شونصد ساعت طول بکشه راه اندازیش . از اون دوتا امتحان یکیشو که پایان ترم بود با تقلب خوب شدم ، اون یکی رو نه ! اون یکی هم که از روز یکشنبه افتاده بود سه شنبه استادشو پیدا نکردیم و باز یروز انداخته شد عقب :| ینی ـــــــــــــا بخاطر یه امتحان من مجبور شدم یه روز دیگه گرگان بمونم تنها :/ خلاصه که فرداش ینی چهارشنبه امتحانرو دادم (بد) وای عاغا نمیدونین چچقد حال و هوای دانشگاه این اخرین روزا برام بد بود -_- هی به این فک میکردم که وای دیگه قرار نیست ببینم همه ی این بچه هارو ، وای قرار نیست دیگه سر یه کلاس بشینیم ، وای قرار نیست تو سالن وایسیم حرف بزنیم بخندیم .. هرکی قراره بره پی ـه زندگیش و چند سال دیگه میشنویم فلان کس فلان کسک شده و کلی قراره بگیم دمش گرم این تو دانشگاه دوست من بود ^^ داشتیم با رضا میگفتیم فک کن بعدا بشنویم چقد موفق شدن و حس خوبیه ^^ دلم میخواد هیچوقت هیشکدومشونو فراموش نکنم :))