سردرد های پیاپی و گرمای شدید هوا و کنکور دوستان نزدیک دست در دست هم دادن تا ما نتونیم از عید امسال لذت ببریم  -_-  راستی عید فطر مبارک ^_^ بلخره ماه رمضون تموم شد , حس میکنم این دفه خیلی طول کشید :| هرچند من اصلا نتونستم درست حسابی روزه بگیرم و نماز بخونم -__- دیگه اینکه ... اها .. دیشب متوجه شدم که اصلا به درست کردن دسر و کیک و شیرینی علاقه ندارم , اشپزی رو بیشتر ترجیح میدم و خودمم فک میکنم میتونم از پسش بر بیام اما دسر و اینا >_< اصلا بلد نیستم! اشپزی خوبیش اینه که میتونی با اضافه کردن هرچیزی طعمشو پیش بینی کنی اما دسر برا من اینطور نیس 

+ نگران دستمم :| دیشب داشتم فک میکردم که نکنه با گذشت زمان بدتر بشه و اخرش مجبور شم دستمو قطع کنم -__- یاد فیلم127 ساعت افتادم که دستشو خودش قطع میکرد >_< عیش 

+ من واقعا درک نمیکنم اونایی که چند تا جی اف بی اف باهم دارن فازشووون چیه !؟ ناموسا چجوری حوصله میکنن , چجوری زمان بندیش میکنن ؟! اگه یهو همشون باهم زنگ بزنن چیکار میکنن؟ یا مثلا همشون باهم بیرون ببیننت و بیان طرفت ؟! اصلا چجوری وقت میکنن؟!  بنظر من هیچ کاری زشت تر ازین کار نیست , به این کار میگن « هرزگی »