اولین باریه که دلم نمیخواد خرداد تموم شه و سه ماه تعطیلیمون شروع بشه
ینی چهار تیر ما باید از هم خدافظی کنیم و هر کی بره شهر خودش ؟ -_-
یه اخلاقی پیدا کردم که وقتی رو یکی کراش دارم ، دیگه هیشششششکی به چشمم نمیاد :))
- Judy Hopps
- دوشنبه ۸ خرداد ۹۶
اولین باریه که دلم نمیخواد خرداد تموم شه و سه ماه تعطیلیمون شروع بشه
ینی چهار تیر ما باید از هم خدافظی کنیم و هر کی بره شهر خودش ؟ -_-
یه اخلاقی پیدا کردم که وقتی رو یکی کراش دارم ، دیگه هیشششششکی به چشمم نمیاد :))
کمی رفتم تو فاز اهنگای رپ و امینم دارم گوش میدم :| خیلی خوبه
حس میکنم رپ شخصیت آدم و هم تغییر میده ! از فردا لش کردم و لوتی حرف زدم و فش دادم تعجب نکنین D:
من زندم
میخواستم بالا بیارم سر کلاس :| بسکه استرس داشتم
خداروشکر نوبت من نرسید D:
افتاد برا سه شنبه ^^ خوب شد ! الان فمیدم باید چطور ارائه بدم و دیگه زیاد استرس ندارم
همه ی بچه ها مثل خودم بودن .. با اینکه بعضیاشون دفعه ی اولشون نبود ^^
فقط خیلی بده که نوید دستشو میزاره زیر چونش و زل میزنه بت :/ همه خودشونو مشغول نشون میدن این یه نفر میشینه نگا میکنه :/ تو که سر کلاسام بزور میومدی الانم پاشو برو دیگه -_-
اولین ارائم تو این دوسالی که دانشگاه قبول شدم قراره فردا باشه 😱 الان من مملو از استرسم -_- هر لحظه ممکنه دلو بزنم به دریا و از خیر نمره ی ارائه بگذرم
اگه کراش گرام به قولش عمل نکنه و وقتی نوبت ارائه ی من رسید از کلاس نره بیرون احتمال سکته و مرگ مغزیه من بالای نود درصد خواهد بود -_-
اگه زنده موندم پست بعدی رو در همین راستا آپ خواهم کرد
اقا بای دیگه -_-
[غش]
دیروز حوصلم سر رفته بود ! همین که به یاسی پی ام دادم بریم بیرون اونم دقیقا همون موقع پی ام داد گف بریم بیرون D: خیلی باحال بود ! هلک هلک ساعت هفت و نیم پاشدیم رفتیم نوتلا بار (دور بود و منم تا ساعت نه فقط میتونستم بیرون باشم) بازم رسیدیم و خیلیم خوش گذشت ! بهم گفت که کراش بنده رو با شخمی ترین دختر دانشگاه باهم دیده ! ناراحت شدم!چون با شناختی که از کراشم داشتم اصلا ازش انتظار همچین حرکتایی رو نداشتم ! قبلنم چندین فقره ازین حرفا بهم زده شده بود! ساعتای نه که برگشتیم رسیدیم به کوچمون یه اقایی جلومون و گرفت و سلام داد و پرسید شما از بچه های این پانسیونین؟ فک کردم ممکنه بابای یکی از دخترای خوابگاه باشه واسه همین جواب سلامشو دادم و گفتم بله بفرمایید
میگه : چون نزدیک پانسیون شدین الان جلوی مانتوتو بستی؟ من از بسیج دانشگام :|||
من : نه :| معمولا نزدیک خوابگا میشم باز میکنم الان ولی همینطوری بستم !
آقاهه : بنظرت الان این مانتو مناسبه؟ جلو باز ؟
من : الان بنظرتون جلوش بازه؟؟؟
اقاهه رو به باسمن و اشاره به یقه من : بنظرت مانتو ایشون باز نیست؟
یاسمن خیلی جدی و عصبانی : نهههه :/ چه مشکلی داره ؟ تازه هر پنج دقیقه یبارم هی داشت جلوشو میبست
بدنشم که معلوم نیست !!!
من بعد از نگاه کردن به یقم : نمیبینین از زیرش لباس دارم؟؟؟
یاسمن با عصبانیت همینطوووووور داشت حرف میزد D:
اقاهه به یاسمن : شما چند لحظه برو اون ور تر من به ایشون تذکر بدم
بعد ازینکه من یاسمن و اروم کردم و فرستادمش بره یکم جلوتر
اقاهه : اونجا قهوه خونس ممکنه پسرا بهتون تیکه بندازن
من : من تو عمرم اون سمتی نرفتم هنوز ://
اقاهه : به هر حال
من : باشه من معذرت میخوام
اقاهه : بفرمایین
و منتظر موند ما بریم داخل :||||||
اصلا فکرشو نمیکردم جلو خوابگامون ازین آدما گذاشته باشن D:
پی.اس : معلوم شد که ما در مورد کراشم زود قضاوت کردیم :)) انی وی .. دازنت متر
مامانم احساساتی ولی درعین حال خیلی شجاعه
خیلی شوخ و شادـه و اگه عصبی بشه واقعا عصبی میشه ، کنترل نمیکنه
اگه اذیتش کنن اونقدری ضعف نداره که همش ببخشه و برگرده سمتشون ، میزاره کنار و میره سراغ آدمای جدید
خیلیم خوب میتونه با آدمای جدید ارتباط برقرار کنه - براش فرقی نداره که از چه نژادی هستن ^^
تنهایی از عهده ی کاراش بر میاد
دوزش دارم
بهم میگفتن منم قبل از سوم دبیرستان اینا شبیه مامانم بودم ولی بعدش تغییر کردم و خیلی ضعیف شدم ! یه مدتیــه دوباره دارم شبیه مامانم میشم ^^ و خیلی حس خوبی دارم بابت این قضیه =))
امروز با مریم1 بیرون بودم تا یکم شاد شیم ، سر چهار که خواستم بپیچم سمت چپ با یه پیرمردی که بعد چند ثانیه فهمیدم عه نه - غفورـه2 که - چش تو چش شدم D: خوشحالم که به یـه ورم بود ^^ و هست و خواهــــــد بود
1) مریم عیز مای بست فرند
2) غفور عیز ان ایدیت D:
+ قفلی زدم رو اهنگ "خانومم تویی بارونم... "
حالم داره از پستا و استوریای بنفش و سبز بهم میخوره :|
باااااااشه شما بهش رای میدین مام میدیم بسه دیگه >_<
من عاشق اینم که وقتی همینطوری نشستم یاد یه خاطره هایی بیفتم و خندم بگیره
یکی دو روزه همش تو همین وضعیتم 😂
ولی اینکه وسط غذا خوردن یا تو راه دانشگا یادش بیفتم و نتونم نخندم خیلی بده 😂
اقا میتونین درک کنین چقد عاشق این روزای اخیررررم ؟
یسریا انقد باشعورن که وقتی میرن پیش دوستاشون ، به دوست پسرشون میگن که تو اون تایمی که قراره با دوستشون وقت بگذرونن بهش زنگ نزنن :))
اما در مقابل یسریای دیگه هستن که نمیدونم بخاطر کمبوده یا هرچی ... با اینکه خیلی وقته دوستشونو ندیدن ولی باز تو اون تایم کوتاه دست از چت کردن ، اسه مس بازی ، زنگ زدن به بی افشون برنمیدارن
توقع نداشته باشین خیلی دلمون بخواد با این دوستان گروه دوم بریم بیرون و بگردیم
یــــــــــــسسسسسسسسسسسسسسسس یــــسسسسسس لعنتی اخه مگه من میتونم جلوت نـه بیارررررم ؟ چرا اخه من انقد با مرامم ؟ 6 ساعتو تو این گرما کوبیدم اومدم خونه به هر بدبختی ـعی که شده تا دو روز خونه استراحت کنم اون وقت بخاطر تو فردا دوباره باید پاشم برگردم به اون خراب شده فقط واسه اینکه 2 دقیقه قرارـه ببینمت شوووووووووگووووووولی ـه مـــــن